ارکستر سمفونیک کنسرواتوار بوستون، یکی از مهمترین کنسرواتوارهای ایالات متحده امریکا، پوئم سمفونیک «عرفان ایرانی» اثر «علی رهبری» را که در اصل «خون ایرانی» نام داشت به رهبری «بروس هانگن» مدیر هنری و رهبر دائم این ارکستر، در روز ۱۶ نوامبر در سالن ارکستر سمفونیک بوستون به روی صحنه برد. «موسیقی ما» که ویدئوی این کنسرت را به شکل اختصاصی نمایش میدهد، در گفتوگو با «علی رهبری» این ماجرا را پیگیری کرده است.
فکر میکنم هر بار که ارکستری در دنیا اثری ازآهنگسازان ایرانی اجرا میکند برای ما افتخار بزرگی است و میتواند تاثیر مثبتی در این فضای ایرانهراسی به وجود آورد.
بله کاملا درست است. خود من هم وقتی میشنوم که اثری از یک آهنگساز ایرانی در خارج از ایران اجرا یا ضبط میشود و یا نوازنده و رهبری از کشور ما در خارج از ایران روی صحنه میرود، بینهایت خوشحال میشوم وبه این مساله افتخار میکنم، بهخصوص زمانی که برگزارکنندهی این برنامه نه تنها پولی دریافت نکرده بلکه دستمزدی هم به هنرمند ایرانی پرداخت کرده باشد.
مگر چه فرقی دارد؟
فرقش خیلی بزرگ است. وقتی موسیقیدانی ایرانی خودش ارکستر و سالنی را اجاره میکند، نه تنها تمام مخارجش بر عهدهی خودش است؛ بلکه از آن مهمتر ناچار است که خودش مخاطبانش را نیز دعوت میکند که معمولاً بیشترِ آنان ایرانی هستند؛ اما در مقابل چنانچه این هنرمند از طرف ارکستر یا موسسهای برای اجرا دعوت شده باشد، تمام این موارد بهصورت عکس انجام خواهد شد، یعنی تمام کارها و هزینهها برعهدهی برگزارکنندهی برنامه خواهد بود.
اجرا ی بوستون به چه شکل انجام شد؟
حدود سه ماه پیش، آقای «بروس هانگن» -مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک کنسرواتوار بوستون- از طریق ایمیل با من تماس گرفتند و خواهش کردند که نتهای قطعهی «عرفان ایرانی» را که در شهر نورنبرگ آلمان حدود ۴۰ سال پیش ضبظ کرده بودم در اختیارشان بگذارم چون در نظر دارند که آنرا در بوستون اجرا کنند.
آیا شما ایشان را میشناختید؟
خیر به هیچ وجه. راستش را بخواهید وقتی ایشان تماس گرفتند در وین سرم خیلی شلوغ بود و مشغول ضبط اثر دیگری بودیم و درخواستشان را خیلی هم جدی نگرفتم تا اینکه ایشان با اصرار فراوان از من پیگیری کردند. در نهایت جواب مثبت دادم؛ ولی متاسفانه وقتی دنبال نتهای این قطعه گشتم توانستم فقط یک پارتیتور بسیار کهنه پیدا کنم که شاید ۴۰ سال دست نخورده بود؛ بنابراین برایشان نوشتم که انشاءالله روزی نت تازه را خواهم نوشت و در اختیارتان قرار خواهم داد؛ اما ایشان کوتاه نمیآمد و به اصرار خودش ادامه میداد. در این شرایط من از همکار و دوست عزیزم آقای «باربد بیات» خواهش کردم با ایشان در تماس باشند تا راهی پیدا کنند . نتیجه این شد که ارکسترسمفونیک کنسرواتواربوستون در ایالات متحده، تمام مخارج را بهعهده گرفت وآن پارتیتور را با شرایطی بسیار حرفهای راست و ریس کرده و بهچاپ رساندند و قطعه را هم اجرا کردند.
چند ماه پیش هم شما در آنتالیا ۸ قطعه از خودتان بهنام «مادرم ایران» را در یک کنسرت اجرا کردید، آن برنامه به چه شکل برنامه ریزی شده بود؟
اجرای آنتالیا به همان شکل دومی بود که قبلاً خدمتتان عرض کردم. یعنی نه تنها کل مخارج بهعهده ارکسترسمفونیک دولتی ترکیه بود بلکه به رهبر ارکستر و خواننده هم دستمزد قابل توجهی پرداخت شد. البته باید بگویم که این امر فقط در مورد بنده و ارکسترهای من اتفاق نمیافتد، بلکه آهنگسازان بسیار خوب ایرانی مانند بهزاد رنجبران، رضا والی و بسیاری دیگر نیز هستند که به دعوت ارکسترها و موسسات فرهنگی سایر کشورها، آثارشان در خارج از ایران توسط ارکسترهای معروف اجرا و ضبط میشوند، ولی متاسفانه در کشورِ خودمان جائی برای ابراز هنرشان وجود ندارد. چون در آنجا عدهای زیر پوشش مشاوران یا عضویت در شوراهای مختلف، با همآهنگی چند نفردیگر از امثال خودشان، صرفاً جهت حفظ نام و مقام خود تلاش میکنند و از این افتخارات واقعی که برای مملکت ما در خارج از ایران بهدست میآید، صحبتی نمیکنند، به همین خاطر است که نهتنها عموم مردم که حتی مخاطبانِ حرفهای موسیقی کلاسیک نیز در مجموع در ۴۰ سال گذشته از اکثر موفقیتهای بزرگ آهنگسازان، رهبران و نوازندگان ایرانی بی خبر ماندهاند.
لطفا کمی هم در باره این قطعه عرفان ایرانی توضیحاتی بدهید.
این قطعه را من ۱۱ سال پیش از انقلاب در سن ۲۰ سالگی بنام «خون ایرانی» برای ارکستر صبا که آن زمان رهبریاش برعهدهی استاد «حسین دهلوی» بود، نوشتم. ارکستر صبا، تقریبا شمایلی شبیه ارکستر ملی در این روزها را داشت، تفاوتها اما بسیار زیاد بود، برای مثال باید خدمتتان عرض کنم که آن زمان با تشویق استاد «حسین دهلوی» و استقبال استادان بزرگِ ایرانی، با وجود آنکه من در وین زندگی میکردم تا سن ۲۳ سالگی با دریافت دستمزد، روی همین سبک بسیار ایرانی ماهانه یک قطعه برای ارکستر هنرستان موسیقی ملی مینوشتم، اتفاقی که امروز رخ نمیدهد و به خاطر همین هر آنچه که گنجینهی موسیقی ملی ماست، مربوط به همان زمان است و در این سالها کمتر قطعهای نوشته شده است.
هیچ میدانید آن قطعات چه شدند؟
نمیدانم شاید تنها خدا بداند، متاسفانه وقتی در سن ۲۵ سالگی رئیس همان هنرستان عالی موسیقی ملی شدم، هیچکدام از قطعاتی که نوشته بودم را نتوانستیم پیدا کنیم . حالا چه بلائی سرشان آوردهاند نمیدانم. شاید کسی یک روز این حقیقت را برملا کند که چه بر سرِآن همه قطعاتِ ارزشمندی آمد که در آن زمان توسط آهنگسازانِ مختلف نوشته شده بود.
خب برگردیم به قطعه عرفان ایرانی ، اولین اجرای این اثر کجا بود؟
اولین اجرای آن یک سال بعد از نوشتنش، یعنی ۱۰ سال قبل از انقلاب در تالار رودکی -تالار وحدت امروز- بود.
رهبرش شما بودید؟
بله. خودم آن را رهبری کردم.
یعنی در سن ۲۱ سالگی؟
بله من در این سن از اتریش به ایران میآمدم و کنسرتهای مختلفی را رهبری میکردم؛ حتی قطعاتی را هم برای خانم «خاطره پروانه» و ارکستر صبای آقای دهلوی نوشته بودم که در تالار وحدت کنونی اجرا کردیم.
اجراهای بعدی این اثر به چه صورت بودند؟
این قطعه را بنام «خون ایرانی» برای کوارتت هم تنظیم کرده بودم که کوارتت «اویرآسیای وین» همراه با آقای بیژن خادم میثاق، آن را در کشور های مختلف اجرا کردند و در ایران هم توسط موسسه بتهون بهصورت صفحه منتشر شد.اولین اجرای این اثر در اروپا نیز در سال ۱۹۷۷ یعنی دو سال قبل از انقلاب در شهر وین در سالن مشهور طلایی «موزیک فراین» با ارکستر سمفونیک «تونکنستلر» وین در حضور رییس جمهور اتریش به رهبری خودم انجام شد و یک سال بعد آن را در نورنبرگ آلمان با ارکستر سمفونیک نورنبرگ در کنار آثار پنج آهنگساز دیگر ایرانی ضبط کردیم.
حالا که صحبت از فعالیتهای دوران جوانی شما شد، میخواستم در این باره توضیح دهید که شما چگونه توانستهاید در سنین بسیار پایین و در شرایطی دشوار چنین موفقیتهایی (در ایران و خارج از کشور) به دست بیاورید؛ فکر میکنید جوانانی که هماکنون مشغول فعالیت هستند؛ باید چه کاری انجام دهند که این اتفاق برایشان رخ دهد؟
من یک حامی بزرگ و سرمایهای بی کران به نام «همدم رهبری» یعنی مادرم داشتم و یکی از جملات او که تا به امروز مرا همراهی کرده و فکر میکنم رمز موفقیت من هم در همین جمله باشد این است که: «اتکا داشتن به پدر، مادر، فامیل، دوست، رفیق و پارتی همهاش خوب است؛ اما اتکا نداشتن و بی نیاز بودن و روی پای خود ایستادن، برتر از هرچیز دیگر است و این حقیقتی است که همیشه همراه من است. توجه داشته باشید که زندگی با این تفکر که مادرم به آن اعتقاد داشت و من آنرا سرمشق خود قرار دادم، در تمام عرصه های اجتماعی زیاد آسان نیست و همیشه هم جواب نمیدهد. بهطور مثال اگر شما سیاستمداران را در نظر بگیرید، قادر نیستند بدون اتکا به روابط فامیلی، رفقا یا بهاصطلاح ایرانیها، پارتی بازی و در مجموع «مافیای قدرت» بهجائی برسند. به همین دلیل است که سیاستمداران وجود مافیای هنری در جامعه را امری ناپسند و مضر نمیدانند؛ ولی اکنون خود شما هم مشاهده میکنید که چگونه وجود این پدیده ناپسند، ضربههای سختی به هنر و زندگی هنرمندان وارسته مملکت وارد ساخته است.
برگردیم به موضوع موسیقی. هدفتان از نوشتن قطعاتی بهاین سبک چه بود؟
هدف من ادامه ایدههای استادم «حسین دهلوی» و نوشتن موسیقی واقعاً ایرانی برای ارکستر بزرگ بود؛ چون من در موسیقی سنتی بزرگ شده بودم و میخواستم آن را از این راه بهدنیا بشناسانم. همیشه اعتقاد داشتم که این راه آیندهی موسیقی ایرانی برای ارکستر و قابل عرضه ساختن آن در محافل بین المللی است.
فکر میکنید در این ۵۰ سال گذشته گسترشی در این مورد صورت گرفته است؟
خیر. با قاطعیت میگویم خیر. متاسفانه موسیقی ایرانی و ملی یا از روی کارهای آهنگسازان آذربایجان و غیره کپی شده است یا در حال تکرار و در جا زدن است و در این میان گمان میکنم عدهای به جای آنکه به مصالح موسیقی بیاندیشند، تنها به فکر منافع شخصی خودشان هستند. یک عده معدودی که قبل از انقلاب اصلاً نه رهبر و نه آهنگساز بودند و نه تحصیلاتی در موسیقی سنتی داشتند، آمدند و بعد از انقلاب از فرصت سواستفاده کرده و با کنار گذاشتن بعضی از صاحبنطران بزرگ موسیقی، مانند «هوشنگ استوار» مسئولیتهای هنری مملکت از جمله موسیقی را در اختیار گرفتند و این هنر را در سطح مسئولین اداری که آن هم، سطحش بالاتر از برنامۀ گلهای رادیوی ۶۰ سال پیش نبود، پائین کشیدند.
شما که مدیر هنری ارکستر های شهرهای بروکسل، پراگ، مالاگا، زاگرب، و تهران بودهاید و بیش از ۱۲۰ ارکستر دور دنیا رهبری کردهاید و حتی ده سال هم مدیریت هنری موسسه انتشارات موسیقی «کُخ دیسکاور» آلمان را بهعهده داشتهاید و امکانات بسیار زیاد ی در اختیارتان بود، چرا قطعات خودتان را رهبری نمیکردید؟
همانطور که در این سالها چندین بار خدمتتان عرض کردهام من این کار را درست نمیدانسته و همچنان هم نمیدانم و آن را یک نوع فساد اداری میدانم که یک مدیر هنری از قدرتش برای اجرای آثار خود و دوستانش سوء استفاده کند. بهخصوص با ارکسترهائی که بودجهی آن از طرف دولت تامین میشود. من از سن ۲۵ سالگی که مسئول اولین ارکستر شدم تا به امروز آثار دهها آهنگساز معاصر دنیا را در بیش از یکهزار کنسرت در تمام قارهها رهبری کردهام و این امر را وظیفهی خودم دانستهام.
1398-03-05
قطعه «تنها میمانم» در مجموع، اثری متوسط است و بیشک بخش آهنگسازی «فرید سعادتمند» بخش قدرتمند آن محسوب میشود. فرید سعادتمند سالهاست که در عرصه آهنگسازی و تنظیم فعال است، اما من در رونمایی البوم «حالا که میروی» به خوانندگی محمد معتمدی با او بیشتر آشنا شدم و موفقیت این آلبوم، مرا بر آن داشت تا از این پس، بیشتر آثارش را دنبال کنم. یکی از ویژگیهای خوب فرید سعادتمند در آهنگسازی، خلق ملودیها و لایت موتیفهایی گیرا و احساسی است که برخی آثارش آنچنان زیباست که حتی با سادهترین و معمولیترین تنظیم و ارکستراسیون هم میتواند مقبول اُفتد. اگر همه تلاش و علماندوزی و تجربه او را در یک سو بنهیم، یکی از عواملی که باعث این سوز و احساس در ملودیهایش شده بیشک به پدری ربط دارد که فرید از کودکی با زیباترین الحان مداحی وی رشد و بالندگی یافته است و ردّ این تاثیرات در آثار او ملموس است. «برادر جان» سریال این روزهای ماه مبارک رمضان است که از مخاطبان گرفته تا هنرمندان، نظرها را به خود جلب کرده و تیتراژ این سریال محبوب تلویزیون مرا بر آن داشت تا یادداشتی بر این اثر که با عنوان «تنها میمانم» با آهنگسازی و تنظیم «فرید سعادتمند» شعر «حسین غیاثی» و خوانندگی «سالار عقیلی» خلق شده، بنویسم. این قطعه بلافاصله تنها پس از چند میزان گیتار به کلام میرسد و با مقدمهای موجز، شنونده را مهمان صدای خواننده میکند. از ریتم شش هشتم سنگین یا به اصطلاح موسیقی پاپ «اسلو راک» برای جریان روان کلام بهره برده شده و شنونده با اثری ملو مواجه است. این قطعه تا آنجا که مصراع «تویی تویی دنیای من...» با یک میزان سایه موسيقي تهرانچه به میان میآید، چیز خاصی ندارد که مخاطب را درگیر کند، اما اینجا ملودی بسیار زیبا و گیراست و بسیار جای کار و حالتها و ناز و بروز احساس از جانب خواننده دارد که متاسفانه، سالار عقیلی آنچنان که باید، از پس آن برنیامده است. با این وجود که شاید قیاس، پسندیده به نظر نرسد، ولی اگر همین بخش را محمد معتمدی میخواند، قطعه زیباتری از کار در میآمد؛ چرا که معتمدی میداند که با این موتیفها چه کند و چطور حداکثر بهره را از لایت موتیف آهنگساز ببرد. هنر نوازندگی و خوانندگی موضوعی فراتر از اجرای صحیح نتها است؛ وگرنه میتوانستیم به جای واژه هنر از کلمه فن یا تکنیک استفاده کنیم. موسیقی آنگاه هنر محسوب میشود که نوازنده یا خواننده بتواند روحی در کالبد بیجان نتها دمیده و ایدههای مکتوب آهنگساز را دوباره به جملاتِ موسیقایی زیبای شنیداری تبدیل کند. خواننده علاوه بر تسلط کامل بر تکنیک باید شناختی کامل از موزیکالیته، سبکشناسی، فرم و آنالیز و تاریخ موسیقی داشته باشد تا بتواند با اِشراف کامل به اجرایی تاثیرگذار برسد. قطعه «تنها میمانم» در مجموع اثری متوسط است و بیشک بخش آهنگسازی «فرید سعادتمند» بخش قدرتمند آن محسوب میشود و از جنبه خوانندگی و کلام میتوانست انتخابی مطلوبتر صورت گیرد و به اثری فاخر و ماندگار تبدیل شود تا مستقل از تیتراژ تا سالها به حیات خود ادامه دهد. البته آهنگساز در بخش موسیقی متن سریال، یکی از شاهکارهای متن را با زحمت فراوان خلق کرده و هر متخصصی با گوش دادن به متن سریال متوجه زحمت و خلق سیکوئِنس و میزان به میزان جملههای موسیقی سریال میشود. در صورتی که به ویژه در کشور ما برای سریال در این حد، علم و زحمت و انرژی صرف نمیشود و بسیاری از آهنگسازان با کپی و لوپ کردن میزانها کار خود را بسیار آسان کرده و بر اهمیت موسیقی متن وافق نیستند؛ مقولهای که فرید سعادتمند با اهتمام کامل به آن پرداخته است. در زمینه آثار مستقل موسیقایی هم فرید سعادتمند نشان داده که توانمند است و مطمئنا در آینده باز آثاری خوب و ماندگار از او خواهیم شنید. قطعه «تنها میمانم» به عنوان تیتراژ سریال «برادر جان» با آهنگسازی و تنظیم «فرید سعادتمند» شعر «حسین غیاثی» و خوانندگی «سالار عقیلی» ساخته شده است. این سریال، شبهای ماه مبارک رمضان از شبکه سوم سیما در حال پخش است.
1398-03-01
به گزارش خبرنگار مهر، رضا علی آبادی از نوازندگان و آهنگسازان فعال موسیقی ایرانی با انتشار متنی از شرایط اجاره بهای تالارهای وابسته به بنیاد فرهنگی هنری رودکی انتقاد کرد. در متن منتشرشده علی آبادی آمده است: «قربانی رفت و آمدهای پی در پی، تنها هنرمندان مستقلی هستند که بدون هیچ اسپانسر و حمایتی در ژانر موسیقی مقامی و سنتی در تلاش هستند. من در چند روز اخیر با بنیاد رودکی قرارداد بستم. قیمت سالن با احتساب ۹ درصد ارزش افزوده که هیچ گاه برای هنرمندان درکش نکردم، مبلغ پنجمیلیون و دویست هزار تومان خواهد شد. هزینه عکس و طراحی پوستر، هزینه چاپ بروشور و پوستر، هزینه فیلم بردار و عکاس کنسرت، هزینههای جاری کنسرت، هزینه لباس و در نهایت پنج درصد حق فروش سایت! حال آیا مبلغی باقی میماند برای اینکه دولت ۱۰ درصد هم از بلیط را اخذ کند؟ فریاد ما به کجا خواهد رسید مادامی که وزیر ارشاد از زیرترین جزئیات اطلاعی ندارد؟ من قیمت بلیط را در ژانر موسیقی مقامی چقدر بگذارم تا هزینههایم تنها برابر شود؟ راه حل ساده است، احتیاجی به برگزاری کنسرت نیست. اما ما اگر روی صحنه نباشیم در کنج اتاق از غصه دق خواهیم کرد. بگذارید آخریننفسهایمان روی صحنه سبز بماند.» رضا علی آبادی از جمله نوازندگان و پژوهشگرانی است که طی سالهای اخیر فعالیتهایی را در حوزههای پژوهشی و اجرای ساز تنبور انجام داده است. انتشار آلبوم «تنیده در صدا» با همکاری زکریا یوسفی نوازنده سازهای کوبهای و هومن شیرعلی نوازنده عود و برگزاری کنسرتی به همین نام در تالار رودکی، برگزاری چند کنسرت بداهه نوازی با همکاری هنرمندان شناخته شده موسیقی کشورمان در فرهنگسرای نیاوران، انتشار کتاب «مقامهای باستانی تنبور»، انتشار آلبوم «مجموعه نظمهای تنبور» با همکاری درویش جوانمیر منهویی از جمله فعالیتهایی است که این هنرمند در عرصه موسیقی انجام داده است.
1398-03-01
به گزارش خبرگزاری مهر، امیرعباس ستایشگر تهیه کننده و ناشر موسیقی پس از بروز برخی حواشی پیرامون تصویب قانون اختصاص ۱۰ درصد مبلغ فروش کنسرتها به فعالیتهای فرهنگی» متنی را خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر کرد. در متن منتشر شده از سوی امیر عباس ستایشگر که به رسانهها ارسال شده، آمده است: «باسمه تعالی جناب آقای دکتر صالحی / وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی / با سلام و احترام این دومین نامهای ست که برای شما مینویسم. اگر خاطرتان باشد اولین نامه درباره بنیاد رودکی بود که به جای ترتیب اثر دادن، وضعیت هنر در آن بنگاه روی به وخامت برداشت. من هنوز هم در کمال ِخوش باوری به روحیه ی سالم و هنرگرایانه شما شکی ندارم اما بیش از هر زمان مطمئنم که شما درباره موسیقی این مملکت در بی خبری به سر میبرید و یا به اصطلاح «آدرس غلط» به شما میدهند. جناب آقای وزیر، حال موسیقی خوب نیست. اهالی موسیقی در یک خشم بی سابقه قراردارند و تنها بانی آن معاونت هنری منصوب شماست که فضای ملتهب موسیقی را بدون مدیریت رها کرده است. ما از دولتمردانمان در این چهل سال آموختهایم که از حق بگوییم و هراسی از عواقبش نداشته باشیم. از اینکه مجوزهایمان مشکل پیدا کنند، از جوامع هنری به خاطر لابی گریها حذف بشویم و یا دستان مدیران کم ظرفیتِ بدنه ارشاد پایبند راهمان گردد. اگر تمام مسائل این یک سال گذشته را کنار بگذاریم که خود مثنوی هفتصد من خواهد شد، موضوع برداشت ۱۰ درصد از درآمد کنسرتهای موسیقی، لیوان ِتا لب لبریزِ صبر اهالی موسیقی را سرازیر کرده است. حتماً میدانید ما به یکباره اقدام به چنین اعتراضهایی نکردهایم، در ابتدا و از راه گفتگو از مدیران شما وقت خواستیم تا دراین باره و مواردی دیگر گفتگو کنیم تا گره را با دست باز کنیم که دندان بماند برای روزهای مبادا تر. اما تفرعن معاون هنری تان کار را به جایی رساند که حاصل درخواستهای ما برای گفتگو در ۵ دفعه، بدون پاسخ رها شد. در ادامه بیانیهای رسمی صادر شد که بی تفاوت از کنار آن رد شدید، درخواست تجمع در وزارتخانه را کردیم که ترتیب قراری داده شد در جلسهای. (چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت) موضوع ۱۰ درصد را بررسی کردیم و با وجود دلایلی که داشتیم موضوع ابتر ماند. در آن جلسه گفتیم با همه ممیزیهای سختگیرانه وزارت ارشاد، با فشارهای مالی که بر مردم مستولی شده، با لغو کنسرتهایی که حتی ارشاد جرأت آن را ندارد پای مجوزهای خودش بایستد، با توجه به ضررهای عظیمی که موسیقی غیر تجاری میدهد این طرح به صلاح نیست اما …اگر امروز به شما بگویند از فیش حقوقتان ماهیانه ۱ میلیون تومان به ما بدهید ما خرج هنر در مناطق کم بضاعت کنیم چه میگوئید؟ بله با شما موافقم اگر با طیب خاطر باشد که خیر و برکت کردن سفارش همه اولیا ست. اما اینجا به زور میخواهند از ما وصول کنند. آقای دکتر صالحی، این چه پا فشاری و تلاش برای بی اعتنایی به اهل موسیقی است که با وجود اینکه تمام افراد ذیصلاح و صاحب تجربه با این قانون مخالف هستند، دولت همچنان روی خوش به همراهی با هنرمندان موسیقی نشان نمیدهد؟ آیا خبردارید که این لایحه را خود وزارت ارشاد به مجلس برده تا از کنسرتها پول بگیرد و در مناطق محروم هزینه کند؟ آیا خبردارید کمیسیون فرهنگی با این موضوع مخالف بوده و با پافشاری وزارت ارشاد این طرح در کمیسیون تلفیق رأی آورده؟ آیا خبردارید در درون وزارت ارشاد دودستگیِ بی تعادلی وجود دارد که تکلیف کار بدون آئین نامه هنوز سرگردان است؟ آیا خبردارید که مدیرکل دفتر موسیقی _تنها مخالف این طرح در دولت _مجبور به استعفا شده است؟ مدیر کلی که با پایفشاری معاون هنری منصوبتان و با مخالفت اکثر ناشران موسیقی به میدان آمد اما امروز_بعد از یکسال _ به خاطر باندبازیها و فشارهای مدیریتی دست از حمایت او برداشتهاید و یک مدیر را قربانی معاونت هنری میکنید. میخواهند تنها مدیری که با این موضوع مرتبت و مخالف است را از گردانه خارج کنند که بدون مانع کار را پیش ببرند. معاونینتان حتی به مدیران کل خود رحم نمیکنند چه رسد به ما. آقای وزیر میدانید! دیوار حاشا بلند است اما ما اهل موسیقی، سالهاست در بالای آن دیوار ایستادهایم و مدیران را نظاره میکنیم. من تا به امروز بیش از ۵ معاون وزیر در امور هنری دیدهام و با ایشان همکار بودهام …می دانم که میدانید تمام آنچه می گویم صحت دارد، چون شما کسی نیستید که آخرت را به دنیا بفروشید. نَفَس شما به قرآن وحافظ و نهجالبلاغه گره خورده است. از نوشتههای عارفانه تان این را دریافتهام که دمی با بایزیدها و ابوسعید ها نشستهاید. آخر این چه ظلمی ست که بر سر اهالی موسیقی میرانید؟ و تا از آن دم میزنیم همکارانتان میگویند: «قانون شده است و نمیشود کاری اش کرد».اگر به تاریخ سری بزنیم در دوره پهلوی هم چادر از سر زنان سرزمینمان بر میداشتند، چرا که قانون بود. اما عاقبت را دیدیم. در پایان، سالهاست که با اعتقاد در کنار مردان نظامی، سیاسی و فرهنگی خود ایستادهایم و کار هنر را به پیش میبریم، در این شرایط حساس که کشورمان نیاز به آرامش و همدلی دارد، شمشیرتان را از سر اهل موسیقی بردارید، در معاونتهای مربوطه، میزهای بزرگ را به آدمهای کوچک نسپارید، گوش شنوا داشته باشید که خیر و برکت همه در گفتگو و تعامل است. از شما صمیمانه پوزش میطلبم اگر نوشتهام گزنده و تلخ است. خیلی خودمانی بگویم «حالمان گرفته است». حال که صدایمان به جایی نمیرسد و زور شما بر ما افزون است و فریاد ما را نمیشنوید، در شبهای پیشرو، وقتی در سایه قرآن مینشینیم و شبهای قدر را زنده نگه میداریم، من به عنوان کوچکترین عضو خانواده صبور موسیقی شما را به خدا وا میگذارم و برای خود و همکارانم بخشش از گناهان و صبر بیشتر طلب میکنم. ایاک و ظلم من لاتجد علیک ناصرا الا الله. والحمد لله ِ اولاً و آخرا / سید امیرعباس ستایشگر»